وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
لبــخــنــد بر لبـان زمین آشــکــار شد امــســال در عــزای تو فصل بهار شد خجلت زده درخت به کنجی نشسته است که با گــل و شکوفه چرا همقطار شد؟ مهتاب شــمـع سوخته در پیش گنبدت خــورشیــد هم ستاره ی دنباله دار شد هرکفتری که صبح به دورشما نگشت آن روز را به شب نرسانده شکــار شد غیرازحریم تو سر هر شاخه ای نشست حــق بــا پــرنـده بود ولی سنگسار شد بیبی کریمه است و برای گنـاهـکـار درهای صـحـن آیــنــه راه فــرار شــد زیباست سویت آمده این رودغم ولی هرجا که قلب رود شکست آبشــار شد اینجا نه! روبروی ضریحت مرا بخر وقتی که خــوب گــونهی من آبـدار شد اشک تو میچکید به خاک ومی آمدی ســاوه بــه قـــم تــمـــام درخت انار شد گردیده ام به دور حـــرم هفت مرتبه امــا چـــرا طواف شما هشت بــار شد؟ غیراز سلام حامل "آه" ست هرکسی از قـــم به سمت طوس سوار قطار شد ازجنس سنگ نیست از اشک ملایک ست آن سنگ که بـــرای تو سنگ مزار شد در زیر پای این همه زائر به لطف تو مــوری به زنده بــودنش امیــدوار شد |